کد مطلب:34014 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:129

نمونه هایی از کنایه در کلام امیر











1. از جمله زیباترین و لطیف ترین كنایه ها عبارت آغازین خطبه ای است كه امیرمومنان علی (ع) در «رحبه كوفه» ایراد كرده و در آن دقایقی جوش سینه و درد دل خود را چون آتشفشانی بیرون ریخته و فرموده است:[1].

«اما و الله لقد تقمصها فلان.»[2].

آری به خدا سوگند، فلان خلافت را، بدون اینك اندامش برای آن متناسب باشد، در بر كرد.

مقصود از كلمه ی «فلان» در سخن امام (ع) «ابوبكر» است، چنانكه در برخی نسخه های

[صفحه 316]

نهج البلاغه بدان تصریح شده است و آنحضرت واژه ی «قمیص» (پیراهن) را در باب «تفعل» به صورت «تقمص» كنایه از در بر كردن جامه ی خلافت، بدون آنكه اندامش متناسب آن باشد، استعمال كرده است.[3].

2. امیرمومنان (ع) در همین خطبه درباره ی شان و جایگاه خود فرموده است:

«و لا یرقی الی الطیر.»[4].

پس دامن از خلافت درچیدم.

این سخن كنایه است از دورماندن از خلافت و رها كردن آن و طلب نكردنش.[5].

4. امام مستحقان محروم، علی (ع) در همین خطبه درباره ی صبر و استقامت خوی فرموده است:

«فصبرت و فی العین قذی و فی الحق شجا.»[6].

پس صبر پیشه كردم، صبر كسی كه در چشمش خاری خلیده و در گلویش استخوانی جای گرفته است.

هر دو جمله ی امام (ع) كنایه از شدت غمو اندوهی است كه به سبب ربوده شدن حق از جایگاه اصلی اش درون امام فراهم شده است كه آن حضرت خود را (به سبب ویژگیهایش) شایسته خلافت می دانست و معتقد بود كه به دستدیگران دین به انحراف می گراید.[7].

5. امیرمومنان (ع) درخطبه ای پس از ماجرای سقیفه از اوضاع اجتماعی و روحیه ی عرب شكوه كرد و فرمود: «هنوز روحیه ی عرب با اسلام نضج نگرفته استو عقولشان در اسلام رسیده نگشته، حكومت من، حكومت بهره برداری از عقول و افكار و فضایل است

[صفحه 317]

و هنوز زمان آن نرسیده، حال اگر اقدامی برای مطالبه ی حق كنم زحمات گذشته مثمر نخواهد شد. گرفتاری من با این مردم كمتر از پیشامد خلافت نیست، مردمی بدخو و بهانه جو كه اگر دم زنم گویند چه بر ملك آز دارد! و اگر دم دركشم گویند از مرگ می هراسد، آیا من و ترس از مرگ؟»[8] آنگاه فرمود:

«هیهات، بعد اللتیا و التی و الله لابن ابی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه!»[9].

این گمان چه خطاست و از من دور است، بعد از آن نشیب و فراز (میدانهای مرگبار آن جنگهای خونین) به خدا سوگند پسر ابوطالب به مرگ مانوس تر است از طفل به پستان مادر!

در واژه ی «اللتیا» و «التی» كنایه از سخیتها و مصیبتهای بزرگ و كوچك است. اصل این ضرب المثل آن است كه مردی با زنی كوتاه قامت و كم سن و تندخو و بد اخلاق ازدواج كرد و از دست او رنج و مرارت بسیار دید، ناگزیز او را طلاق داد و با زنی بلند قامت ازدواج و از قضا تندخویی و بد اخلاقی این زن به مراتب بیشتر و آزار دهنده تر از زن قبلی بود و آن مرد از ناحیه ی این زن رنج و مرارتی بیشتر تحمل كرد. بناچار او را نیز طلاق داد و پس از آن گفت: «بعد اللتیا و التی لا اتزوج ابدا» پس از آن زن كوتاه قامت و این زن بلند قامت هرگزبا كسی ازدواج نخواهم كرد.[10] این سخن بعدها به صورت ضرب المثل برای بیان گرفتاریها و سخیتهای كوچك و بزرگ در آمد. منظور امام (ع) از این كنایه این است كه پس از آن همه سختی و گرفتاری كوچك و بزرگ مرا به ترس از مرگ متهم می كنند و این گمان تا چه اندازه خطا و چقدر از من دور است.[11].

6. امیرمومنان (ع) در ضمن خطبه ای كه در روز جنگ نهروان ایراد كرده و در آن نهروانیان را از اقدام بدونبینه و برهان و عمل كور بیم داده،[12].

فرموده است:

«قد طوحت بكم الدار.»[13].

دنیا شما را به دام خود گرفتار كرده و برای هلاكت بدین سرزمینتان كشانده است.

[صفحه 318]

در اینجا واژه ی «دار» كنایه از دنیاست و مراد حضرت آن است كه گرایش آنان به دنیا سبب هلاكت و نابودی ایشان است. یعنی آنان از هواهای باطل نفسانی خود پیروی كرده و دچار سرگشتگی شده و از رحمت خدا دور گشته و از اطاعت خدا بیرون رفته و به هلاكت افتاده اند.[14].

7. امیرمومنان (ع) در ضمن سخنی درباره شناسانیدن این جهان و آن جهان،[15].

«وان الیوم عمل و لاحسابو غدا حساب و لا عمل.»[16].

بدانید كه بی گمان امروز فقط روز عمل است نه حساب و فردا روز حساب است نه عمل.

امام (ع) واژه ی «الیوم» (امروز) را كنایه از مدت عمرو حیات و واژه ی «غدا» (فردا) را كنایه از عالم پس از مرگ آورده است.[17].

8. پیشوای عدالتخواهان، علی (ع) در سخنی درباره ی خوارج پیش از جنگ، زمانی كه به آن حضرت گفته شد كه آنان از پل نهروان عبور كرده اند،[18].

فرمود:

«مصارعهم دون النطفه.»[19].

كشتارگاه آنان این سوی آب است.

شریف رضی در ذیل این سخن گوید كه مقصود از «نطفه» آب رودخانه (نهروان) است و این فصیح ترین كنایه از آب است، هر چند آب بسیار باشد.[20].

9. پیشوای موحدان، علی (ع) در بخشی از خطبه ی «غراء» آنجا كهویژگیهای صراط و خطارت آن را بیان می كند و به پرواپیشگی سفارش می نماید، می فرماید:

«و اعلموا ان مجازكم علی الصراط و مزالق دحضه و اهاویل زلله و تارات اهواله. » همان، خطبه ی 9. 83

بدانید كه گذر شما بر صراط است كه جایگاههای لغزیدن است و بیمهای این لغزش را داشتن و پیاپی ترسیدن.

«مزالق الصراط» كنایه از جایهایی است كه انسان در معرض انحراف و كژی از اعتدال،

[صفحه 319]

یعنی طرف افراط، یا تفریط، كه سختنكوهش شده است، قرار می گیرند و این جایها عبارت است از شهوات و خواهشهای نفسانی و لغزشگاههای هولناكی كه لازمه ی عبور از آنها كشیده شدن به افراط و تفریط و در نتیجه رو به رو شدن با كیفرهای سخت اخروی است.

10. امیرمومنان (ع) در ضمن خطبه ای كه درباره ی رویدادهای دشوار آینده ایراد كرده، فرموده است:

«فتن كقطع اللیل المظلم، لا تقوم لها قائمه ولا ترد لها رایه. تاتیكم مزمومه مرحوله: یحفزها قائدها و یجهدها راكبها... و سیبتلی اهلك بالموت الاحمر و الجوع الاغبر!»[21].

فتنه هایی چون تاریكی شب، نه نیرویی تواند با آن بستیزد و نه شكست خورد و بگریزد. چون شتر مهار كرده و پالان نهاده، به شما روی آرد و كشنده ی آن وی را به شتافتن وادارد و سوارش آن را براند تا آنجا كه توان دارد... و بزودی ساكنانت به مرگ سرخ گرفتار آیند و گرسنگی شان از پای در آورد.

در اینجا «مزمومه» (شتر مهار كرده) و «مرحوله» (شتر پایان نهاده) كنایهاز فراهم شدن كامل فتنه و آشوب و كمال آمادگی و آراستگی فتنه است، چنانكه شتر مهار كرده و پالان نهاده آماده ی سواری است و «حفز» و «جهد» كنایه از شتاب آنان در به راه انداختن فتنه است. و «الموت الاحمر» (مرگ سرخ) كنایه از شدت و سختی مرگ است، یعنی مردم این شهر (بصره) به شكتاری سخت و شدید گرفتار می شوند، كه شدیدترین و سخت ترین مرگها آن است كه با ریختن خون انسان صورت پذیرد.[22].

11. امام (ع) در ضمن خطبه ای كه مردمان را به پارسایی و دوری از تباهی و الودگی سفارش كرده، درباره ی دشمن ترین مردمان نزد خدا فرموده است:

«سائرا بغیر دلیل.»[23].

بی راهنما گام برمی دارد و راه می پیماید.

در اینجا «دلیل» كنایه است از پیشوایان هدایت و راهنمایان به خدا و البته كتاب و سنت

[صفحه 320]

نیز از جمله این راهنمایانند و بی گمان هركس در راه خدا و سلوك با بندگان او، بی راهنما و دلیل سیر كند، در زمره ی تباه شدگان و هلاكت یافتگان است.[24].

12. امیرمومنان (ع) در ضمن خطبه ای كه به توصیف منافقان پرداخته و از آنان پرهیز داده، درباره ی مقابله عرب با پیامبر (ص) در آغاز اسلام، فرموده است:

«و خلعت الیه العرب اعنتها، وضربت الی محاربته بطون رواحلها.»[25] و عرب به رشته ی طاعت او گردن ننهاد و از هر سوبرای جنگ با وی به راه افتاد.

این دو جمله كنایه از شدت شتاب عرب در جنگ با پیامبر (ص) است، زیرا هنگامی كه لجام اسب یا شتر رها شود:«خلعت الیه العرب اعنتها» از هر وقت دیگر تیپاتر می شود و نیز زمانی كه زیر شكم اسب یا شتر بكوبند: «ضربت الی محاربته بطون رواحلها» از هر وقت ویدرگ تندروتر می شودو مراد آن است كه عرب با تمام قوا و از هر سو با شتاب تمام برای جنگ با پیامبر (ص) حركت كرد.[26].

13. امیربین، علی (ع) در سخنین سرشار از زیباییهای كلامی و مایه ی شگفتی فرموده است:

«فجعلت اتبع ماخذ رسول الله- صلی الله علیه و آله- فاطا ذكره، حتی انتهیت الی العرج.»[27].

در پی رسول خدا (ص) افتادم و پا بر جای پای او نهادم و هر جا خبر او پرسیدم تا به «عرج»[28] رسیدم.

شریف رضی در ذیل این سخن امام (ع) گوید كه عبارت «فاطا ذكره» (به یاد او گام نهادم) از گفته هایی است كه در نهایت ایجاز ادا شده است و مراد حضرت این است كه از هنگام بیرون شدنم از «مكه» تا به «عرج از پیامبر (ص) خبر می گرفتم و خبرهای او به من داده می شد و علی (ع) این مطلب را با چنین كنایه ی شگفتی بیان كرده است.[29].

14. پیشوای موحدان، علی (ع) در سخنی كه یاران خود را به جهاد تشویق كرده، فرموده است:

[صفحه 321]

«فشدوا عقد المآزر و اطووا فضول الاخواصر و لا تجتمع عزیمه و ولیمه.»[30].

پس میان را استوار ببندید و زیادت دامن را برای كار درچینید، كه نتوان هم نقش مهمتری بر صفحه ی اندیشه بست و هم بر خوان مهمانی آسوده نشست.

این سخن امام (ع) از نظر فصاحت و بلاغت در نهایت درجه ی رسایی و شیوایی است و حمله ی «فشدوا عقد المآزر» (بندها را محكم بندید) كنایه از آمادگی و مهیا كردن خود برای كار و تلاش است،زیرا سكی كه اهتمام به امری دارد، باید خود را مهیا سازد و بندهای لباس خود را محكم بندد تا در راه رفتن به سوی مقصد مزاحمش نشود. و جمله ی «و اطووا فضول الخواصر» (دامنها رابه كمر زنید ) كنایه از ترك زیادی دنیا و استفاده از امكانات دنیا به اندازه ی رفع نیاز و كفاف است، زیرا ممكن است انسان به زیادی بهره گرفتن از امكانت خون گیرد و بیش از حاجت خود استفاده نماید و در نتیجه آمادگی خود را برای سیر به سوی حق و مسابقهدر اینامر از دست بدهد، پس سالك حق باید زیادتی از حاجت را ترك نماید.

جمله ی «لا تجتمع عزیمه و ولیمه» (به مقامهای والا رسیدن با خوشگذارنی سازگار نیست) كنایه از این است كه نمی توانبا خوشگذرانی و عافیت جویی و شادخواری به فضایل و كمالات و مقامات علی دست یافت، زیرا تحصیل فضایل و كمالات مستلزم تحمل ریاضت و مشقت است كه با راحت و عافیت سازگار نیست.[31] اینها نمونه هایی اندك از دریای بی كران جلوه های صنایع ادبی در كلام امام علی ( ع) و چشمه ی خورشید است، كتابی كه ظاهر آن زیبا و فریبا و باطن آن ژرف و ناپیداست، كتابی كه عجایب آن سپری نگردد و غرایب آن به پایان نرسد و تاریكیها جز بدان زدوده نشود.[32].

[صفحه 337]


صفحه 316، 317، 318، 319، 320، 321، 337.








    1. پرتوی از نهج البلاغه، ج 1، ص 128.
    2. نهج البلاغه، خطبه ی 3.
    3. شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 1، ص 254.
    4. نهج البلاغه، خطبه ی 3.
    5. شرح نهج البلاغه ج 1، ص 255.
    6. نهج البلاغه، خطبه ی 3.
    7. شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 1، ص 256.
    8. پرتوی از نهج البلاغه، ج 1، ص 160.
    9. نهج البلاغه، خطبه ی 5.
    10. معارج نهج البلاغه، ص 87، شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 1، صص 279 -278.
    11. شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 1، ص 279.
    12. الزبیر بن بكار، الموفقیات تحقیق سامی مكی العارفی، الطبعه الاولی، افست منشورات الشرف الرضی، قم 1416 ق. صص 326 -325.
    13. نهج البلاغه، خطبه ی 36.
    14. شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 2، ص 91.
    15. وقعه صفین، ص 3.
    16. نهج البلاغه، كلام 42.
    17. شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 2، ص 139.
    18. ابوالعباس محمد بن یزید بن عبدالاكبر الثمالی الازدی المعروف بالمبرد، الكامل فی اللغه والادب، الطبعه الاولی، موسسه المعارف، بیروت، ج 2، ص 139.
    19. نهج البلاغه، كلام 59.
    20. همان.
    21. نهج البلاغه خطبه ی 102.
    22. شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 3، ص 14.
    23. نهج البلاغه خطبه ی 103.
    24. شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 3، ص 427.
    25. نهج البلاغه، خطبه ی 194.
    26. شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 3، ص 427.
    27. نهج البلاغه، كلام 236.
    28. «عرج» نام چندین محل است و اینجا مراد محلی است میان مكه و مدینه كه علی (ع) در سخن خویش ماجرای هجرت خود را در پی پیامبر از مكه به مدینه بیان كرده است. ر. ك: معجم البلدان، ج 4، ص 99. شرح ابن ابی الحدید، ج 13، ص 303.
    29. نهج البلاغه، كلام 236.
    30. همان، كلام 241.
    31. شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 4، ص 336.
    32. ن. ك: نهج البلاغه، كلام 18.